الف ، نون !
لطیف کریمی استالفی لطیف کریمی استالفی

 

 
 

ما درین شهرنه راحت نه سکون می بینیـم

کوچه و قـریه پـُُر از آفت و خون می بینیم 

خـار ها در رۀ انسـان خـردمـنـد ریـزنـــد

عاملان را همه در قـید جنـــون مـی بینیـم 

مُلک ما باغ عـدن بود ، نـه ویـرانـۀ جُـغد

بُلبُلان را همــه آشفـتــه بـیـرون می بـیـنیم 

بـوسـه از یار گرفتـنـد و گـزیـدنـد لـب او

شیــوۀ لــب گـزیـدن فـــزون مــی بـیـنیـم

هـر کـه بـود قـامت زیبـا صلیبـش کردند

هیچ نیـابی الفـی را ، همه نـون می بینیم 

حُکـم دین ، طالـب بی دین کند گردون را

پیش یک چشم ، دوچشمان زبون می بینیم  

جُـز خشونـت نبـود «غیرت افغانی » مـا

چه بلائیست ، ازاصحاب افیون می بینیم 

می گزد سگهای هار، خلق خدا در کندهـار

خوانده بودیم ظلم شداد را، کنون می بینیـم  

هر جـوانی که نو خاست و دگـر انـدیشیـد

همچو«روحانی» و«اجمل»بخون می بینیم  

یـا خـدا ! پـرچـم آزادی ، فـرازیـم بـه کجا ؟

همه جا دررۀ سیل است ، نگـون می بینیم

هـای جـوانان ! قـلم های شـما بُـرا ن بـاد !

مـوج پـیکار شما رود جـیحون می بـیـنیـم 

 


June 22nd, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان